در پی پست پیشین رشاد گرامی یادداشتی را نوشتند که لازم شد نکات مکملی را بنویسم. ترجیح دادم آن را در پست جداگانه ای منتشر کنم. ابتدا دیدگاه رشاد عزیز را در این جا می گذارم و بعد نکات را مطرح می کنم:
رشاد گرامی: "بیهقی نوشتههای خود را به صورت تاریخ روزانه مینگاشته است.
کتاب تاریخ بیهقی (یا تاریخ مسعودی) بخش مربوط به دوران سلطنت سلطان مسعود است.
بعد از مرگ مسعود، بیهقی مورد غضب سلطان بعدی قرار گرفته و از منصب دیوانی عزل میشود،
و این زمان بازگشت ناصرخسرو به خراسان و شروع به تبلیغ برای اسماعیلیان و اهمیت
یافتن اوست. احتمالاً کتاب بعدی بیهقی (که نمانده است) دارای اشاراتی به ناصرخسرو
و تبلیغات او که منجر به آشوب مخالفان و تبعیدش گردید باشد.."
نکات:
1- بررسی ها نشان می دهد ابوالفضل بیهقی تاریخ غزنویان را از آغاز تاریخ غزنویان زمان سبکتگین سال 367 تا آخر عمر خودش یعنی 470 نوشته است که زمان ابراهیم بن محمود است. او خودش می گوید تاریخ غزنویان را از 409 شروع کرده و ظاهرن 4 و نیم مجلد اول از کتاب که مفقود شده به حوادث سال های 409 تا 421 پرداخته است.
6 مجلدی که در حال حاضر موجود است در ماه های پایانی سال 450 تا اواخر سال 451 نوشته شده است. (اشاره به این موضوع در ادامه ی داستان کدخدای سالار غازی شده است.)
2- بیهقی شرح مرگ سلطان فرخ زاد (پسر مسعود) و جلوس براردش ابراهیم را هم نوشته است، بنابراین بخش های پایانی کتاب در ماه های ذی حجه ی سال 450 تا صفر 451 نوشته شده است. با قاطعیت می توان گفت بخش موجود این کتاب در فاصله ی ماه های پایانی 450 تا اواخر 451 به رشته ی تحریر در آمده است.
3- ناصر خسرو در 394 متولد شد و تا 27 سالگی که هنوز متحول نشد در دربار شغل مهمی داشت یعنی تا سال 421 در دربار بوده است. (تا این جا احتمال می دهیم نامی از ناصر در مجلدات مفقود شده آمده باشد.)
4- اینک با توجه به نگارش تاریخ بیهقی در تاریخ هایی که شرح آن گذشت و توضیحاتی که داده شد و از سویی ناصر در دربار مسعود هم بوده است به گمان می رسد جای آن بوده که ذکر نامی از او به میان می آمد ولو به دشمنی و ناسزا و نفرین و ... می دانیم که ناصر خسرو عالم بسیار توانمندی بوده و پرآوازه...
این قدر که شما نظر من رو جدی گرفتید، خودم نگرفتم. خیلی ممنون.
من هر چه فکر کردم و از دو نفر تاریخدان هم پرسیدم، ظاهرا در هیچ کدام از کتابهای آن دوره هم نامی از ناصر خسرو برده نشده. شاید در سدههای بعدتر اشتهار و اهمیت پیدا کرده است.
درود
سپاس از توجه تون. چه جالب. کنجکاوتر شدم نسبت به این قضیه! ولی ناصر خسرو ظاهرن شهرت اونقدر داشته که از دشمنی های شدیدی که علیه او بوده یر به کوه و بیابون و درّه گذاشت و حکم های حکومتی شدید درباره اش صادر شده بود.
شاید هم به خاطر اسماعیلی بودن از طرف حکام وقت «ممنوعالاشاره» بوده!
مورد تحقیقی جالبیه. حالا که کنجکاو شدهاید، تا رسیدن به نتیجه رهایش نکنید.
به شرطی که شما هم کمک کنید. آیا موارد دیگری هم داشته ایم که ممنوع الاشاره بوده اند؟
اگراین طور باشد چرا داستان حسنک با آن آب و تاب در همین تاریخ بیهقی آمده است؟ درباره او هم گفته می شود عامل اصلی بر دار شدنش اسماعیلی بودنش بوده است (البته من شخصا موافق نیستم!)
ممنوعالاشاره بودن که همیشه از دوران باستان بوده و هنوز هم هست(!) لزومی هم ندارد اعلام شده باشد.
در مورد بر دارد شدن حسنک هم موافقم که قرمطی بودن فقط بهانهای برای کشتن بوده (چیزی کلی مثل اقدام علیه امنیت ملی!). در چنین مواردی هم هر چه بیشتر آب و تاب داده شود بیشتر مورد پسند حاکم قرار میگرفته است.
من تاریخ بیهقی رو 40 سال پیش خواندهام و حافظهام زیاد یاری نمیکند که ببینم علیه قرمطیان تبلیغ میکند یا نه، و اصولاً از داعیان آنها نام میبرد یا نه. فرصت کنم دوباره میخوانم.
رشاد گرامی از حضور مؤثر و همراهی تان در این بحث بسیار سپاس گزارم.
چهل سال پیش! خیلی عالیه که مبتنی بر آن هنوز می توانید اینچنین بحث کنید، تبریک می گم...
متاسفانه دسترسی به تاریخ بیهقی نداشته ام. لذا اظهار نظری نیز در باره آن نمی توانم بکنم.
ممنونم که محبت می کنید به بلاگ « خانه ما » سر می زنید . نمی دانم چگونه می شود کاری کرد که تصاویر از طریق همه مرور گر ها و سرور ها قابل رویت باشد. متاسفانه بلاگفا نمی تواند مستقیمن تصویر را سوار Upload کرد
با سپاس و تشکر فراوان
.......
نیره عزیز
نشستم و یکباره همه ی این نوشته ها را خواندم
واقعا زحمت کشیده ای
استفاده کردم
دیده رنجه فرمودید... توی این هموای زمستونی افتاب از کدوم ور دراومده؟! مشهد که ابری است ابری بسیار زیبا... هوا اسفندی اسفندی... شهر شما هم که حال و روزش معلومه... به هر روی با تابش آفتابی آمدید... خوش آمدید...