فقط یک بهار

هر گونه برداشت از این وبلاگ پیگرد قانونی خواهد داشت.

فقط یک بهار

هر گونه برداشت از این وبلاگ پیگرد قانونی خواهد داشت.

رسم نثار در دیوان حافظ





نثار به کسر نون به معنی پراکندن و افشاندن یا افشانیدن و فشاندن است و به ضم نون هم آمده است (تاج العروس و لسان العرب)

زرفشاندن و گوهر افشاندن و نیز گل افشاندن در شعر، یادآوری رسمی کهن است که آن را "رسم نثار" می گفته اند.

دینار بر پراکندن که گویا رسم چینیان هم بوده است.

در رسم نثار، ماده ی اصلی زر بوده است که به گفته ی خیام در نوروزنامه "شاه همه گوهرهای گدازنده و زینت ملوک است و در باورهای عامیانه و منسوبات کواکب، در نجوم احکامی، آفتاب سازنده ی آن در دل خاک می باشد و به همین جهت خورشید لقب "زرگر چرخ" یافته است."


و "دینار نثار" که زر مسکوک و مخصوص رسم نثار بوده است.


*آخرین نمایش این رسم در سال های آخر حکومت ساسانیان و در پادشاهی پنج ماهه آزرم دخت دیده می شود:

از اصطلاحات در بیان این رسم به وسیله ی فردوسی نشان می دهد که ر سم نثار بیشتر درباری و اشرافی بوده است و در ادوار بعد، یعنی دوره های اسلامی، خلفای اموی و عباسی و حکام و پادشاهان دست نشانده ی آنان به خاطر جلب مال و ثروت بیشتر و اخذ تحف و هدایا از مردم به ویژه از درباریان و محتشمان و کارگزاران مملکت این رسم را به جا می آوردند. چنان که جشن های سده و مهرگان و نوروز و مراسم آن به همین علت به وسیله ی ایشان با جدیت برگزار می شد. شاهان و حکام مغول نیز به همین سبب و شاید بر حسب عادت دیرین و قبیله ای رسم نثار را در دربار خود اجرا می کردند.


لفظ نثار:


در فارسی: برافشاندن پراکندن و برپراکندن

احتمال: "داشن" جزء دوم پاداشن پهلوی و پاداش فارسی که شاید در اصل "دادشن" پهلوی بوده و با  "دهشن" پهلوی و "هش" فارسی و "داد" از یک ریشه و به یک معنی است. اگر چه داشن همراه با "داشاذ" و "دهشت" در لغت فرس اسدی به معنی عطا و در دیگر فرهنگ ها نقد و جنسی را نیز گویند که پارسیان در جشن ها می داده اند و فدیه و فداء به کسر فا به معنی سربها و دادن چیزی است برای بازخرید و رهایی اسیر که در فارسی "سرگزیت" یا "سرگزید" و گاهی با تحریف "هرگزیت" آمده است و جزیه معرب همان گزیت است که مسلمانان به طور سرشمار از کافران می گرفته اند.

برگرفته از مقاله ی دکتر ابوالفضل مصفا

نظرات 5 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 http://sedahamoon.blogsky.com

من همیشه تصوری که از این رسم نثار داشته ام به این شکل بوده که شاه مشت مشت سکه و زر و سیم و یاقوت می ریخته جلوی درباریان و مردم و ......... اینا.
حالا چرا مثلن آخرین شاه ایران این کار را نمی کرد. می کرد ولی نمی ریخت. روزهای نوروز همه در مقابلش خبردار می ایستادند. -درباریان و وزرا را می گویم. چرا که از مردم دور شده بود و سالها بود که با هلی کوپتر در شهر می چرخید- و او به هر کدام چند سکه می داد.
حالا چرا آن وقت زیاد بود و بعدها کم شد؟
پخش شد و رفت؟ چون مقدارش محدود بود؟

تصویر ذهنی من هم از گذشته ها یدور شبیه تصویر شماست....

مرتضی امینی پور شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 http://kamyab7.blogfa.com

درود بانو و سپاس از مهر بیکرانتان
راستش همیشه وقتی دردمند و دلگیر بودم تنها علاج دردم شعر بود اما این روزها انقدر دلگیرم و پر درد که حتی شعر هم مرا خالی نمی کند.به همین دلیل دستم به قلم نمی ره...

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است
دل که می گیرد تمام سحر و جادوها کم است

می فهمم و امیدوارم زودتر گشودگی حاصل شود...
برقرار باشید

مهدی شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 http://spantman.blogsky.com

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بگشاییم و طرحی نو براندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

سلام این دو بیت حافظ بعد خوندن متن شما به ذهنم اومد دلم نیومد ننویسمشون
خیلی ممنون از اطلاعات مفید

سپاس از حضور شما
خیلی ابیات به جایی بود...

شهرزاد یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 00:38

دکتر شفیعی کدکنی در کتاب این کیمیای هستی که مجموعه مقاله ها و یادداشت های استاد درباره حافظ است، زیر واژه نثار می نویسد:

"نثار: پراکندن، افشاندن و پراکندن سیم و زر یا گوهر یا اشیاء قیمتی دیگر و یا شیرینی و نقل و ... معمولاً بر سر یا در پای کسی که حرمت بسیار دارد، چیزی نثار می کنیم."
***
شاید یکی از زیباترین بیت هایی که حافظ این واژه نثار را به شیوه بدیعی در آن به کار برده باشد این بیت باشد:

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سرو بن که بر لب جوست

حافظ به جای زر و سیم با یک تشبیه تفضیل زیبا روی معشوق را بر گلبرگ های لطیف گل های چمن برتری می دهد و آن ها را ارزانی چهره زیبای یار می کند.

در جایی دیگر هم جان را نثار قدم یار گرانمایه می کند و می گوید:
گر نثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید

سنایی هم بیت زیبایی دارد که در قالب یک اسلوب معادله، با بیانی زیبا و مثل وار واژه نثار را دستمایه شعرش قرار داده:

کی شود مُلک تو عالم تا تو باشی مِلک او؟
کی بود اهل نثار آن کس که برچیند نثار؟

سپاسگزارم از مهریانی ات
شاد و پاینده باشی

سپاس گزارم شهرزاد عزیزم
از توضیحات و نقل قول های ارزشمندت مشعوفم. این رسم نثار هم چه به جا د رعروسی ها جاز باز کرد. یادم هست وقتی بچه بودیم و می فتیم عروسی قشنگ ترین بخشش همین پاشیدن نقل و سکه روی سر عروس و داماد بود...

محسن دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:05 http://sedahamoon.blogsky.com

در سکوت چه شد؟

در سکوت سر جاشه... در آردسش اشتباه تایپی داشتم اصلاحش کردم ولی در لینک شما هنوز اشکال قبلی هست.
آدرس درست:
http://darsokout.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد